۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

خوب بالاخره چه بايد کرد؟

"این مکانِ مجازی و ساکنین ش می دانند که برای ایجاد تفاوت و تغییر بنیادین باید "خیابان"را باز پس بگیرند." این اولین جمله در صفحه هم اندیشی "چه باید کرد است" که به سادگی هدف غایی این هم اندیشی را بیان می کند. چندین ماه از راه اندازی این صفحه در فیس بوک و سایر فضاهای مجازی می گذرد و مطالب فراوانی از سوی نویسندگان مختلف ارائه گردیده است. شاید زمان آن باشد که نقدی کلی بر این نوشته ها و برآوردی از تاثیرگذاری و دست آوردهای آن نیز ارائه گردد. این امر مسلماً یک ضرورت است. همانگونه که در یکی از نوشته های خود نیز بیان نمودم مسیر چه باید کرد مسیری از پیش تعیین شده نیست. آنچه ما از این مسیر می دانیم تنها یک نقطه ابتدایی و یک نقطه ثانوی است. نقطه ی ابتدایی وضعیتی است که جامعه در آن به سر می برد و نقطه ثانوی هدفی است که قصد و اراده ی رسیدن به آن را داریم. آنچه نمی دانیم این است که چگونه از نقطه اول به نقطه دوم برسیم. هدف از "هم اندیشی چه باید کرد" به یاری طلبیدن یکدیگر جهت یافتن این چگونگی بوده است. از این رو لازم است که هر از چندگاهی برآوردی از میزان دستیابی به هدف داشته باشیم. در این نوشتار قصد جامه عمل پوشانیدن به این ضرورت را ندارم. این امر مستلزم داشتن تسلط کافی بر تمام نوشته های ارائه شده در هم اندیشی "چه باید کرد" است که بدلیل عدم زمان کافی جهت مطالعه دوباره ی آنها و نیز عدم وجود حال مساعد، در حال حاضر امکانپذیر نمی باشد اما نکاتی چند وجود دارد که می بایست آنها را به صورتی هرچند پراکنده و ناقص بیان نمایم. آنچه گفته می شود مسلماً نظر شخصی این نگارنده است و ممکن است مورد پذیرش سایر دوستان نباشد اما در هر صورت بیان انها را لازم می دانم. مساله اول اینکه هم اندیشی چه باید کرد تا کنون موفق نبوده است. اول به این دلیل که پیرامون نوشته های ارائه شده، هم اندیشی ای شکل نگرفته است. این امر می تواند دلایل خاص خود را داشته باشد اما مهمترین دلیل آن به نظر می رسد منفک بودن نوشته های مختلف از یکدیگر و پراکنده بودن آنها و هم جهت نبودن آنها باشد. به عبارت دیگر می توانم اینگونه بگویم که این کار مشترک به جای اینکه به عرصه ای برای هم اندیشی و گفتگو و بحث و جدل تبدیل شود به نشریه مانندی بدل شده است که هر فردی برای خودش می نویسد و در نتیجه به جای یک اتاق فکر به نشریه ای با مقالات متعدد بدل شده است که انگیزه ای را برای مشارکت دیگران بوجود نمی آورد. دلیل دوم بر ناکامی این کار مشترک را می توان در عدم ارائه "چه باید کرد ها" تا کنون دانست. چندین ماه از آغاز این هم اندیشی سپری شده است و به جز معدود نوشته هایی نظیر نوشته ی اشکان خراسانی که از سوی س. بینا _ در نوشته اي با عنوان "روايتي از يک راديکال(اينجا)" _ نیز بدرستی نقطه عطف نوشته های ارائه شده در این هم اندیشی معرفی شده است، در سایر نوشته ها گامی به جلو برداشته نداشته شده است. این نقص در وهله ی نخست و بیش و پیش از همه دامن دو سه نوشته ی ارائه شده توسط این نگارنده را می گیرد اما به هیچ وجه نافی ارزش نوشته های ارائه شده بویژه از سوی سایر دوستان نمی باشد. در این نوشته ها اگرچه، چه باید کردی ارائه نمی شود اما در قالب نوشتارهای ارائه شده مطالب باارزشی یافت می شوند که بدون شک بدون دانستن انها نمی توان در مسیر چه باید کرد گام برداشت اما با این وجود این نقص در غالب نوشته ها (و از جمله دو سه نوشته این نگارنده) به چشم می خورد که "چه باید کردی" در انها یافت نمی شود و از این رو جای تعجب نیست اگر فردی تمامی این نوشته ها را بخواند و از خود بپرسد: "خوب بالاخره چه باید کرد؟" و جوابی نیابد! آنچه در بیشتر نوشته ها به چشم می خورد و ما بیشتر بر آن متمرکز شده ایم پيرامون "چه هست؟" و "چه نباید باشد؟" و تا حدودی "چه باید باشد؟" است و آنچنان به "چه باید کرد؟" پرداخته نشده است. آنچه در قالب این نقد مختصر درون گروهی میخواهم بگویم این است که ما هنوز وارد مسیر "چه باید کرد" نشده ایم. شاید مقصود این نگارنده این چنین برداشت شود که ما از مسیر "چه باید کرد" منحرف شده ایم اما به هیچ وجه منظور این نیست. انحرافی در کار نیست بلکه ما متوقف شده ایم. ما در نقطه ی اول که تبیین وضع موجود است گیر کرده ایم. تمام تکاپوی دینامیکی ما حول همین نقطه است و هنوز به نقطه های بعدی که مستلزم رسیدن به نقطه هدف هستند نرسیده ایم.  تبیین نقطه اول همانگونه که اشاره شد لازم است و بدون آن نمی توانیم گامهای بعدی را برداریم اما اصل و اساس یافتن نقطه های بعدی است. چیزی که ما را گرد هم آورده است.

با مطالبی که تا به اینجا گفته شد مسلماً این سوال در ذهن خواننده ی کنجکاو بوجود می آید که خوب با تمام این تفاسیر بالاخره چه باید کرد؟ مساله دومی که میخواهم مطرح کنم کلیدی است که اشکان خراسانی در این رابطه در اختیار ما قرار داده است. ایشان ضمن انتقاداتی که در تبیین وضع موجود مطرح می کند در نهایت اینگونه نتیجه گیری می کند که "ما از ساده ترین امکانات فضای مجازی برای ایجاد شبکه های اجتماعی حقیقی بهره نبرده ایم" و در این چهارچوب ایده ی خلق "شبکه های اجتماعی حقیقی" را مطرح می کند. اگرچه طرح او به اذعان خود وی خام است و نیازمند هم اندیشی جهت پرداخته شدن دقیقتر است اما برای آغاز نقطه بااهمیت و استراتژیکی است. حقیقت امر این است که ما در عصری زندگی می کنیم که فاصله میان ما توسط خطوط ارتباطی از بین رفته است. از این رو در اهمیت ایده ی اشکان خراسانی کافیست به چند دهه پیش بازگردیم و مشکلات پیش روی افراد جامعه جهت گرد آمدن پیرامون یکدیگر و همه گیر شدن اعتراضات در سراسر یک مملکت را لمس کنیم. امروز به مدد اینترنت و فضاهای مجازی آن مشکلات وجود ندارد و از این رو می توان از این پتانسیل برای سازماندهی استفاده کرد. این امر با توجه با تعداد کاربران ایرانی مشترک در فضاهای مجازی شدنی است اما شدنی بودن آن نیازمند طرح است. طرحی که می بایست با هم اندیشی آن را شکل داد و از این رو سعی بر آن خواهد بود که در نوشتارهای بعدی بیشتر وارد این مبحث شویم. آنچه در پایان این مطلب در باب یادآوری می خواهم بگویم این است که این نوع نگاه به فضاهای مجازی و استفاده از ظرفیتهای موجود نگاه به نیمه ی پر لیوان است. مسلماً نیمه ی خالی لیوان نیز وجود دارد که معایب اینترنت و تاثیر سوء آن بر عملگرایی افراد را شامل می شود. پیرامون این موضوع مطالب فراوانی نوشته شده است و از این رو شاید بسیاری یافت شوند که وقتی از ظرفیتهای فضای مجازی جهت بهره گیری در حرکتهای اجتماعی سخن به میان می آید با اتکا به نیمه ی خالی لیوان هرگونه حرکتی از پشت این پنجره های شیشه ای را نشدنی تلقی کنند و بذر ناامیدی بپاشند. من هم با عناوینی نظیر انقلابهای فیس بوکی و نظیر آن موافقتی ندارم زیرا معتقدم که انقلاب در خیابان شکل می گیرد و انقلاب خیابانی تنها نوع انقلاب است اما این بدان معنا نیست که نمی توان از فضاهای مجازی جهت سازماندهی استفاده نمود. در واقع می توان استفاده از فضاهای مجازی را به استفاده از شب نامه ها یا دیوارنوشته ها در دهه های گذشته تشبیه نمود که کار را بسیار ساده تر از گذشته کرده است. مسلماً معایب اینترنت و تاثیرات سوء آن قابل انکار نیست اما این امر بدان معنا هم نیست که نمی توان و یا نباید از ظرفیتهای موجود استفاده کرد. از قضا یکی از انتقاداتی که اشکان خراسانی خود در نوشتارش مطرح می کند موضوع "مجازی شدن" و آثار سوء آن بر جنبش مردم است. از این رو می توان ضمن در نظر داشتن آثار سوء اینترنت از ظرفیتهای آن نیز در جهت مثبت استفاده کرد. در این رابطه بیشتر با هم حرف خواهیم زد.



- صفحه هم اندیشی "چه باید کرد؟" در فیس بوک

- نوشته های اشکان خراسانی: نوشته اول و نوشته دوم

- انتقاداتی که از نوشته های "چه باید کرد" بصورت کلی مطرح شد بر اساس برداشتی است که من داشته ام. مسلما این برداشت می تواند دارای خطا باشد بوِیژه که بدون بازخوانی نوشته ها و بر اساس ذهنیتی است که از خواندن آنها در گذشته دارم.

۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

رهبر ممنوع


این نوشتار پاسخی است کوتاه به مطلبی با عنوان پاشنه آشیل در وبلاگ گمنامیان(اینجا). در شرایطی که در هفته ی اخیر شاهد شکل گیری اعتراضات خیابانی مردم ارومیه، تبریز و چند شهر دیگر استانهای شمال غربی ایران در اعتراض به رد طرح دو فوریتی نجات دریاچه ارومیه در مجلس شورای اسلامی ایران بوده ایم، همزمان و بنابر روال معمول و طبیعی پیرامون وقایع اعتراضی، که شاهد سیاه شدن صفحات اینترنت از خبرهای مرتبط با آن هستیم، مطالبی تحلیلی نیز در سایتهای مختلف در حال ارائه شدن است. این امر را می توان از این منظر به فال نیک گرفت که در سایه تحلیلها و نقدهای همزمان با رخداد اعتراضی، زمینه آسیب شناسی همزمان آن نیز جهت پیشبرد مطلوب تر آن می تواند فراهم آید، اما از منظر دیگر نیز می تواند بدلیل پشتوانه نداشتن تحلیلها و نقد نشدن خود نقدها و ترویج و گسترش آنها، زمینه سیر جنبشها در مسیر قهقهرا را نیز فراهم آورد. از این رو این نگارنده به نقد یکی از این نقدها و تحلیلها می پردازد. آنچه در تحلیل مختصر وبلاگ گمنامیان ارائه شده است خالی از مستندات تاریخی و بدور از واقعیات بوده و از این رو برخلاف نیت نگارنده آن که کاملاً خیرخواهانه به نظر می رسد، گمراه کننده است. مساله قابل ذکر در مورد جنبشهای جهان این است که جنبشها را همواره مردم خلق و رهبران سیاسی بر آن سوار شده اند. گاه این رهبران سیاسی جنبشها را همگام با مردم به سرمنزل مقصود رسانده اند و گاه آن را از مسیر خواست مردم منحرف و به نقطه ای بر خلاف آن هدایت کرده اند. اما در هر صورت آنچه واقعیت است، این است که در غالب جنبشهای جهان، رهبران سیاسی در پی نقش آفرینی مردم وارد عرصه شده اند. اما اینکه در حافظه ما، به غلط، شکل گیری جنبشها نیازمند ظهور رهبر است زاییده ی این امر است که ما جنبشها را به نام رهبران آنها می شناسیم و از این رو جنبشها را از نقطه ای می بینیم که رهبران سیاسی هدایت آنها را برعهده گرفته اند و نه از زمان شکل گیری آنها توسط مردم. و همین ذهنیت است که سالهای سال ما را در انتظار ظهور یک رهبر کاریزماتیک، از هرگونه حرکتی باز داشته است. حقیقت این است که غالب جنبشها توسط مردم شکل گرفته اند، آنگاه یا رهبرانی از دل جنبش ظهور کرده و هدایت آن را برعهده گرفته اند یا اینکه افرادی از بیرون خود را به عنوان رهبر بر جنبش تحمیل کرده اند. اما حالت سومی نیز صادق است! امروز ما در روزگاری زیست می کنیم که اگر اطلاعی از واقعیات جنبشهای سالهای دور جهان نداریم اما دست کم تجربه ی دیدن از راه دور جنبشهای مردمی در کشورهای تونس، مصر، لیبی، سوریه و یمن را داشته ایم و به چشم دیده ایم که این جنبشها را مردم خلق، مردم هدایت و مردم به پیروزی رسانده اند. پس زمان آن است که چشمهای خود را بشوئیم و ذهنیت کهنه خود را دگرگون سازیم. درس امروز جنبشهای عرب این است که جنبشها بر خلاف ذهنیت ما لزوماً به فرم یک هرم که مستلزم وجود رهبر در راس آن و مردم در بدنه آن  باشد، نیستند. بلکه می توانند در سرتاسر سیر حرکتی خود از لحظه ی شکل گیری تا لحظه پیروزی فرم توده ای و زنجیره ای داشته باشند که در آن هر فرد، خود هم رهبر است و هم مردم. هم اندیشنده است و هم عمل کننده. هم فرمانده است و هم سرباز. اعتراضات مردمی در شهرهای شمال غربی ایران نیز همانند اغلب اعتراضات بدون دخالت یک رهبر شکل گرفته است و بصورت خودجوش، خوداندیش و خودفعال در حال گام برداشتن به سوی جلوست. چنان که می بینیم مردم بیانیه صادر می کنند، مردم خبر رسانی می کنند، مردم وعده می گذارند، مردم به خیابان می آیند، مردم اعتراض می کنند. بنابراین در چنین شرایطی تبلیغ ذهنیت وجود لازم الامر یک رهبر در راس جنبش هم به مثابه نادیده گرفتن و هیچ انگاشتن قدرت مردمی است که جنبش را خلق کرده اند و هم  عاملی روانی است در جهت تقویت هرچه بیشتر ذهنیت و در نتیجه دست بر روی دست گذاشتن آن بخش از مردم که همچنان وجود یک رهبر در راس جنبش را لازم می دانند. از این رو علت عدم توفیق جنبشها در ایران و پاشنه آشیل آنها، بر خلاف نظر نگارنده وبلاگ گمنامیان، نه تنها فقدان رهبر نیست، بلکه اتکای بیجای ما به وجود رهبر و انتظار بیهوده ی ما برای ظهور و نقش آفرینی رهبر است.
.

پ.ن- بدلیل عدم فعال بودن این نگارنده در سایتهایی نظیر بالاترین از سایر خوانندگان بویژه نگارنده محترم وبلاگ گمنامیان خواهشمندم این نوشته را در سایتهایی نظیر بالاترین به اشتراک بگذارند.